تمام این سه روز و خوندم آواز و چه چهه ، دوستان محترمم هم زحمت کشیدن هی گفتن چه صدای رسایی هی به به و چه چه !
حالا از الان از دیروز تا حالا خدا بخواد خروسک گرفتم،
مبــــــــــارکه!
خواستم این روزای فوق العاده ای که با دوستام داشتم ثبت بشه
از چهارشنبه با دوستام و همسراشون رفتیم شمال 6 نفری با یه ماشین
از ساعت 3 چهارشنبه فقط خندیدیم و تا ساعت 6 غروب جمعه
مسافرت فوق العاده ای بود که خاطرش هیچوقت از ذهنم نمیره و یادآوری تک تک لحظاتش باعث سرخوشیم میشه
خیلی خوبه که انقدر با هم هماهنگیم و بدون هیچ تنش و جدلی رفتیم و برگشتیم
این روز فوق العاده رو ثبت میکنم که همیشه ببینمش...
خدایـــــــــــــــــــه من شکـــــــــــــــرت !
ممنونیم !
همیـــــــــــــــــــن!
من نمیدونم
اصلا نمی تونم درک کنم که چرا برای این آقایون همکار من انقدر سخته حمام رفتن
بابا من دارم خفه میشم مگه حمام رفتن برای یه مرد چه قدر وقت میگیره آخه!!!!
اصلا شایدم حمام میره اما لباساشو دیر به دیر می شوره واسه همین بوی گند میده
الانه که از شدت تهوع بالا بیارم به قرعان...
لازم به ذکره در این اتاق فقط بنده خانم میباشم
متولد تابستان م
عاشق پائیز و زمستان
اما چند سالی ه که بیزار شدم از پائیز
از این برف سیاهی که نمیزاره درست نفس بکشم
دلم برای بچه های کوچک میسوزه برای پیر مردها برای پیرزن ها دلم برای خودم میسوزه دلم برای همسرجان می سوزه
کلا دلم میسوزه
چون نفسم بسته است
آتیش نگیرم حالا یه هو...
تو این هفته دو تا عمل جراحی پشت سر هم
خواهرک نیومده پدر رفت
همین الان من نگران م
چون پدرجان عملش حساس تره ...
بعدا نوشت: بعد از کلی استرس و جنگ و جدل خداروشکر پدر مرخص شد .پیوندی که باید بگیره امیدمون به خداست خیره همه چی انشاا..
این منم که شروع کردم یه جای دیگه
امیدوارم اینجا خبری از آنها نباشد. . .
همین!