کاش میشد برگشت به عقب و خیلی چیز هارو عوض کرد
کاش میشد تو الان همون کوچولویی بودی که باید میبودی
کاش من الان میتونستم با کوچیکی ِ تو باشم نه با بزرگی تو ، که هیچطوری نمیتونی قبولم کنی
یا شاید قبولمون کنی
کاشکی زمان به عقب برمیگشت
من اینو میدونم که نمیزاشتم به اینجا برسه
من کودکی رو برای بودن با تو میخوام نه برای خودم نه برای دل خودم فقط برای جبران برای تو
کاش میفهمیدی که بچگی با الان فرق میکنه خیلی
میدونی!
این حس تنفر و وقتی متوجهش میشم حالم بد میشه
این حس و که میفهمی نزدیکترین کَس ِ تو داره اینطور از تو دوری میکنه
اینکه انقدر حالشو بد میکنی که حتی نمیخواد چند دقیقه باهات حرف بزنه پشت تلفن
سریع گو شی رو جابه جا میکنی که اینو به من بفهمونی که علاقه ای به با تو بودن و با تو حرف زدن ندارم
این ها اتفاقاتی هستن که یه سری لحظه های خاص به وجود میان اما کلیتش فرق میکنه
ماهیت کلیش اینه که حوصله هیچکس از نزدیکانت و نداری
اصلش اینه که همه حالتو بد میکنن
اصل ِ اصلش اینه که یه افسردگی شدید باعث همه این ها است .
و بدترینش اینه که هیچ کاری از دستتم بر نمیاد ...چه طوری میتونم کاری کنم ؟
ببین من این وقتا از همه کمک خواستم اره از همه
حالا از تو میخوام
آره از خود تو خود خودت
بهم زنگ بزن
بهم بگو چی کار کنم ! بهم بگو چی کار کنیم تا تو همه رو دوست بداری
بهم نگو که بهم کاری نداشته باشین خوب میشم
نه من اینو نمیخوام
من میخوام تا تو عادی باشی مثل همه
همه رو دوست داشته باشی
آستانه تحملتت بتونی ببری بالا
بتونی آد م ها رو تحمل کنی آد م های دو رو برتو
بعله میدونم تو این کارو الان داری میکنی اما
من از تو میخوام بهم بگی همه چی کار کنن که تو دوسشون داشته باشی؟
بهم بگو همین الان که اینجا رو خوندی بهم بگو چی باعث میشه که عاشق خانوادت بشی ؟
چی باعث میشه که من ُدوست داشته باشی ؟
بقیه برام مهم نیستن
فقط خودمون
بهم بگو
من بهت التماس میکنم .بهم بگو
بفهم که چه قدر برام مهمی .
من اگه بگم که دوباره اون حرفا شروع شده ،کی با من چی کار می کنه؟!!!!
من اگه بخندم کی با من چی کار میکنه؟
ببین حرفا دقیقا همون حرفا تو بگو یه اپسیلون اگه جابه جا شده باشه !!!!!!!
تکراری وحشتناک ...
منتها من دیگه زدم رگ بی احساسی
ماجرا ها بدون کم و کاست با توجه به روند 3 سال پیش هی تکرار پشت تکرار
اینکه تو خوشی ها ییهو یه فکر بد میاد تو ذهنم به نظرم طبیعی نیست
اینکه یه ترس دارم از اینکه این خوشی ها رو از دست بدم طبیعی نیست
اینکه طاقت از دست دادن این خوشی ها رو ندارم طبیعی نیست
این که یه ترس همش باهامه طبیعی نیست
اما فکر کنم این چیزهایی که طبیعی نیست ، طبیعی باشند.